غیرت یه بچه 6 ساله!!!!!!
مامانش:
داشتم با محمد 6 ساله ام توی یکی از خیابون های تهران می رفتیم گاهی اوضاع چادرم نا بسامان می شد( نه اینکه اهمیت ندم) حواسم نبود یه دفعه دیدم محمد یه نگاه تندی به من کرد و گفت: مامان چادرت رو درست کن
دهنم لحظه ای بازموند و از تعجب وایسادم و نگاه پر از تعجبی به محمد کردم انگار یه مرد همراهم بود و به یاد زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم که هر وقت بازار می رفتن حسن و حسین علیهما السلام رو با خودشون می بردند که بعدا از همسر بزرگوارشون خواستن که کارهای بیرون از منزل رو ایشون انجام بدن
و به این نتیجه رسیدم که اگه بچه ها از پدرشون غیرت ببینن غیرت داشتن و به جا غیرت به خرج دادن رو یاد می گیرند و خیلی خوشحال بودم که پسری غیرتمند دارم
داشتم با محمد 6 ساله ام توی یکی از خیابون های تهران می رفتیم گاهی اوضاع چادرم نا بسامان می شد( نه اینکه اهمیت ندم) حواسم نبود یه دفعه دیدم محمد یه نگاه تندی به من کرد و گفت: مامان چادرت رو درست کن
دهنم لحظه ای بازموند و از تعجب وایسادم و نگاه پر از تعجبی به محمد کردم انگار یه مرد همراهم بود و به یاد زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم که هر وقت بازار می رفتن حسن و حسین علیهما السلام رو با خودشون می بردند که بعدا از همسر بزرگوارشون خواستن که کارهای بیرون از منزل رو ایشون انجام بدن
و به این نتیجه رسیدم که اگه بچه ها از پدرشون غیرت ببینن غیرت داشتن و به جا غیرت به خرج دادن رو یاد می گیرند و خیلی خوشحال بودم که پسری غیرتمند دارم
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 22:14 توسط عباس حیدریان مقدم
|