به نظر می رسه که خوندن این مطلب پاسخ این سوال رو بده

دختر جوانی اینجوری تعریف می کنه و دنبال راه حل می گرده:

از وقتی که یادم میاد و بچه بودم، حتی وقتی هیچی نمی دونستم علاقه به دایی ام، که 2 سال ازم بزرگتر بود تو وجودم بود،حتی بازی های بچگی ، عکسهایی که از اون روزا دارم، همش یه جورایی ما دوتا با هم بودیم، چقدر گل به من می داد تو بچگی، کاش بزرگ نمی شدم...
علاقه ی اون هم به من بیش تر از خودم بود. تا وقتی که من رسیدم راهنمایی که اون موقع معنی عشق و می فهمیدم و من خنگ هنوز فکر می کردم می تونم باهاش ازدواج کنم ولی اصلا از س_ک_س خبری نداشتم، می خوام بگم که از اول زندگیم قلبا دوستش داشتم، نمی دونم چه حکمتیه که اینقد مهر ما دوتا تو دل همه...تا این که یه روز تو اول راهنمایی از بچه ها چیزایی شنیدم که ...نمی تونم با دایی ازدواج کنم و....مردم و زنده شدم. گفتم پس باید تموم بشه ، ولی به خدا این علاقه از دلم بیرون نرفت، خودش می گه در حد پرستش دوست دارم، حاضره بمیره برام،منم همینطور، تا این که بعد از 2 سال تلاش و اینکه منم راضی باشم ، با هم رابطه داشتیم، بعد اون هر یه ماه این اتفاق افتاد از 6 ماه پیش تا این که مامانش گیر دادن باید ازدواج کنی_ چه شبایی که تا صبح گریه نکرد و خونه نرفت_می گه زن اول من تویی، اون شهوتش نسبت به من زیاده ، به طوری که وقتی حتی منو بببینه با لباس تو خونه،شهوتی میشه_این یه عشق واقعیه_به نظر شما چرا خدا نذاشت ما دو تا که واسه هم می میریم به هم برسیم؟دوست داشتن از اول زندگی و مهر همو داشتن معنی دیگه ای نداره.حالا هم که زن گرفته می گه تو هم که  ازدواج کردی باید بازم بیای پیشم_من چی کار کنم؟

وقتی که پدر و مادرها رابطه ی دختر پسرهاشون رو کنترل نمی کنند و ارتباط فرزندانشون رو با دوستانشون کنترل نمی کنند یه روزی مانند این دختر ،هم خانواده ها هم خود فرزندانتون التماس می کنند که براشون یه راه حل پیدا بشه و پسرهای شهوت پرست اینگونه دختران پاک رو به زنا می کشونند و مهر بدبختی به پیشونیه این دختران ساده دل می زنند خانواده ها باید مراقب باشند که حتی توی خونه بین خواهر و برادر این اتفاقات می افته لذا در روایت داریم که رختخواب فرزندانتون رو از هفت سالگی و یا از ده سالگی جدا بکنید که این مشکلات پیش نیاد