چطوری میشه عاشق خدا شد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی وقته که به این فک می کنم چطوری میشه عاشق خدا شد؟

چطوری میشه دیگران رو عاشق خدا کرد؟

چه راهکارایی می تونه بچه های ما رو عاشق خدا کنه؟

اگه تجربه ای یا اینکه مطالعه ای در این زمینه داشتید ممنون میشم اگه به ما هدیه کنید

سوال یه دختر 23ساله از تهران

سوال یه دختر 23ساله از تهران 

یکی از موارد مجبور نکردن در تکالیف مدرسه و دینی بود..پس چجوری میشه اونها رو هدایت کرد؟خواهر 13ساله ای دارم نسبت به نماز کاهل و چادر رو دوست نداره و لباسهای تنگ رو میپسنده و برادر 6ساله ای که تکالیف مدرسه رو انجام نمیده...با حرف و عمل هم نمیشه هدایتشون کرد...و به من لقب دیوانه میدهند چون سعی میکنم نماز به موقع بخونم و دائم با قرآن باشم و ...نظر شما چیه؟
توی مراحل تربیتی بین یه دختر 13 سال و یه پسر 7 ساله فرق خیلی زیاده
1. ویژگی 7 سال دوم زندگی انسان اینه که نابسامانی اعتقادی داره و می خواد به سرو سامان برسه اما هیچ کدوم از والدین متوجه این مسئله نیستن
2. ویژگی دوم که این ویژگی هم خیلی مهمه اینه که توی این مقطع سنی علاوه بر یاد گرفتن به بسیاری از رفتارها عادت می کنه به عنوان مثال :ما بچه هامون رو در ابتدای هفت سالگی به اجبار می فرستیم مدرسه ، و این کار رو هر روز تکرار می کنیم و بچه ها دوست ندارن صبح اونها رو از خواب ناز بیدار کنیم و به مدرسه بفرستیم و دوست نداره از بازیهاش بزنه و بنشینه تکالیفش رو انجام بده اما ما هرگز نمی گیم که نباید مجبورش کرد و نمی گیم که زدگی میاره بلکه می گیم که همه اونهایی که دکتر ، مهندس ، روحانی و ... شدن با همین روش درس خوندن و از درس خوندنشون نتیجه گرفتن
سوال من از والدین اینه که چرا اجازه نمیدید که بچه ها بزرگ بشن و به سن تصمیم گیری برسن بعد بگیم خودت انتخاب کن می خوای باسواد بشی یا نه؟ می خوای یه شخصیت علمی بشی یا نه؟ می خوای مدرک کارشناسی،ارشد و دکترا بگیری یا نه؟
ولی وقتی که به موضوع دینداری بچه هامون که میرسیم می گیم بذارید خودش یاد بگیره، بذارید آزاد باشه و خودش تصمیم بگیره و اگه اجبارش کنید از دین زده میشه
متعجبم چطور نمی ترسید از علم آموزی زده بشه و از درس و مدرک گرفتن زده بشه و هر روز بچه تون رو مجبورش می کنین و اصلا به این فکر نمی کنین که «بذارم بچه ام که بزرگ شد برای درس خوندن خودش،منظم بودنش ، مسواك زدنش و... تصمیم گیری کنه و مجبورش نکنم که زده بشه»
بچه از 7 سال تا 11 سال می خوان به یه ثبات فکری و اعتقادی برسن و نیاز به تحمیل دارن یعنی چون نمی تونن تصمیم گیری کنن نیاز دارن که برای به ثبات رسیدن دیگران اونها رو همراهی کنن
و در این سن رفتارهای اونها شکل می گیره که بسیاری از والدین بچه ها رو به درس خوندن ، نظم،آداب معاشرت و... مجبور می کنن و بچه ها هم به همین رفتارهای مثبت و خوب عادت می کنن ولی نمی دونم چرا با اینکه اهل بیت علیهم السلام توصیه کردن که بچه ها رو در سن هفت سالگی وادار به رفتارهای دینی بکنید اما والدین اونها از این کار اکراه دارن؟
نكته:

چنانكه خداوند در آیه 31 آل عمران می فرماید: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ  اگه می خواید بچه بهتر اطاعت بكنه لازمه كه محبت كافی و صحیح نسبت به بچه ها داشته باشین

هدیه ی بدون مناسبت

چند روز پیش، دیدم دست فاطمه خانم (حدودا 7 ساله) مقداری پول هستش چون مناسبتی نداشت یه مقدار با تعجب بهش نگاه کردم گفتم این پول از کجا اومده؟ جواب داد: عمو بهم داده گفتم عمو برا چی پول بهت داد؟  گفت هدیه است ازش پرسیدم به چه مناسبت؟
اون روز جواب نداد فردای اون روز گفت: بابا می دونی چرا عمو علی این پول رو به من هدیه داد؟ گفتم: نه! گفت: دیروز با محمد( برادر زاده ام حدودا 12 ساله) بازی نمی کردم و به حرفش گوش نمی دادم ،عمو من رو صدا زد: فاطمه ؛ چرا به حرف محمد گوش نمی دی و باهاشون بازی نمی کنی؟ من هم جواب دادم: محمد یه بار حرف بد زد من هم به حرف آدمی که حرف بد می زنه گوش نمی دم و باهاش بازی نمی کنم!!!!!!!
من که بسیار تعجب کرده بودم به این فکر فرو رفتم که چی موجب شده که فاطمه این رفتار رو از خوش نشون بده که عموش همون موقعه یه هدیه نقدی بهش بده؟
وقتی دقت کردم دیدم توی رفتارهای ما و حساسیت های ما، یه نکته خیلی خودش رو نشون میده؛ اون هم حرف بد نزدنه و فاطمه این رو ملک قرار داده بود برای اینکه هم بازی برای خودش انتخاب کنه یا انتخاب نکنه
و به یاد اون روزی افتادم که به برادر 4 ساله ام( سجاد) گفتم: سجاد چرا دنبال زن ها عروسی نمیری گفت: این زن ها دیوونه هستند توی عروسی هاشون می رقصن و گناه می کنن من هم با اونها به عروسی نمیرم سجاد چون علاقه شدیدی به خواهر و برادرهاش داشت حرف های اونها رو ملاک قرار داده بود که توی یه مجلسی شرکت کنه یا نکنه البته بعد 8 سال که ارتباطش با خواهر و برادرهاش هم کم شده می بینیم محکم پای اعتقاداتش وایساده و حتی موجب هدایت دوستانش توی محله هم شده
نکات:
1. توی مطالبی که نوشتم دو اصل فراموش نشه یکی محبت و دومی دادن معیارهای درست به فرزندانمون هستش که این دو کنار هم بسیار کار سازه
2. خوبی ها و بدی ها رو به بچه ها یاد بدیم هرچند که بچه ها در نظر ما کوچیک بیاند اما بدونید این آموزش ها رو یه روزی به وقتش بچه ها این ها رو به کار می بندند
3. اگه توی قرآن و روایات دقت کنیم می بینیم ویژگیهای دوست رو بیان می کنن تا در همه جا هم معیارها رو آموزش بدیم و هم اینکه برای انتخاب دوست معیار داشته باشیم و اجازه ندیم بچه های ما گرفتار رفیق های بد بشن تازه یادمون بیاد که بچه هامون رو نجات بدیم
علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد                 بـلا ندیده دعـا را شـروع باید کرد